محل تبلیغات شما

الان که دارم مینویسم 14 آبان است چشمهایم کمی پف کرده است بابا جانم . دیشب  درست نخوابیدیم . خانه داشت ما را بی تو می خورد ،  من و همسر گل ت بیدار بودیم و هی به هم تلنگر می زدیم چرا نمی خوابی ؟ بخواب

راستی بابا یادم رفت برایت بگویم این چند شب همش جای تو خوابیدم که مامان تنها نباشد که خودم در تو فرو روم در فکرت در خیالت که جایت خالی نباشد که در و دیوار زیاد متوجه نبودنت نشوند

مثل بچگی ها سرم را به قلب مامان جانم نزدیک می کنم و با صدای قلبش آرام میشوم

بگذریم  اما دیشب هر دو بی خواب شدیم و خودمان را با حرف زدن درباره مراسمهای یادبودت سرگرم کردیم

امروز صبح با چشمهای خیس  و قلبی سنگین به یک دوست عزیز تولدش را تبریک گفتم و برای شادی اش آرزو کردم

راستی بابا با اجازه شما ، می خواهم برایش کیک تولد بگیرم و دوستی که در غمم شریک بود را در شادیش  جبران کنم

میدانم که قلبت شاد میشود مهربان من

 

من با نبودن تو چه کنم ؟

میدونم مرگ حقه اما ....

مدیر ساختمان ما -

تو ,بی ,مامان ,صبح ,نباشد ,جانم ,که در ,نباشد که ,بی تو ,راستی بابا ,یادبودت سرگرم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پزشکی -حقوقی -مهندسی ساختمان پزشکان سینا اندیشه آزادی