محل تبلیغات شما



باباجان بگو ببینم

حالا که تو نیستی کی مراقب من باشه ؟

وقتی یکی بهم زور میگه سراغ کی بیام ؟

وقتی نمی دونم یه مشکل رو چجوری حل کنم سراغ کی بیام ؟

برا اینا یه جواب می خوام

امروز رنجیدم ولی کسی رو نداشتم که ازم حمایت کنه -

فقط بودن تو کافی بود تا حمایت بشم

من با نبودن تو چه کنم ؟

قلبم تا ابد درد می کند -

 

 


میدونم باید رفت

میدونم همه رفتنی اند

میدونم با عزت رفتی

می دونم دیگه درد نداری

می دونم دیگه راحت نفس می کشی

ولی بابا جان ، من بدون تو نمی تونم

من به حضورت نیاز دارم

وای بابا قلبم گرفت

کاش از کار بیاسته

منو بیاره پیش خودت

به زودی

بباو منتظرم باش

منتظر باش بیام

در رو خودت برام باز کن

می گن هر کسی موقع مرگ یکی میاد استقبالش

لطفا خودت بیا استقبال من

 

 


بابای قشنگم خیالت تخت باشد دیروز حساب و کتاب ساختمان را با اجازه شما بستم و تحویل دادم تهایت سعی م را کردم قصوری اتفاق نیفتد از جمع ساکنین حلالیت طلبیدم

باباجان

تقویمت را با اجازه مجبور شدم ورق بزنم . من به دورت بگردم من به دور خطت بگردم . من به دور دقتت بگردم چه با نظم همه چیز را بی کم و کاست نوشته بودی

بهترین من حسابدار من قوی من پدر با درایت من ، خیالت راحت باشد وظیفه ام را تمام کمال انجام دادم

خیالت راحت باشد حقی نا حق نشد

خیالت راحت باشد

راسی بابا

خاطراتت در تقویم را چقدر قربان صدقه رفتم چقدر سوختم از نبودنت

من به تصدق دست خط بی نظیرت

من به تصدق انشا نویسی بی بدیل ت

من به تصدق وجود نازنینت

دلتنگ تو ام . دور پدری می گردم که دیگر نیست

 


امروز طعم توت فرنگی لذیذی که تو برایم تهیه کردی را داشتم مزه مزه می کردم -

یادت میاد ؟

فکر می کنم مدرسه نمی رفتم از سر کار خسته آمدی گفتم بابا توت فرنگی نخریدی ؟ ملتمسانه توت فرنگی طلب کردم و شما دستم را گرفتی بردی بیرون برایم خریدی

مامان داد میزد بابا خسته س نریدددددد ولی شما منو بریدی

این خوشمزه ترین توت فرنگی عمرم بود

بابای مهربانم تو را می خواهم و مهربانی هایت را

همین

 


الان که دارم مینویسم 14 آبان است چشمهایم کمی پف کرده است بابا جانم . دیشب  درست نخوابیدیم . خانه داشت ما را بی تو می خورد ،  من و همسر گل ت بیدار بودیم و هی به هم تلنگر می زدیم چرا نمی خوابی ؟ بخواب

راستی بابا یادم رفت برایت بگویم این چند شب همش جای تو خوابیدم که مامان تنها نباشد که خودم در تو فرو روم در فکرت در خیالت که جایت خالی نباشد که در و دیوار زیاد متوجه نبودنت نشوند

مثل بچگی ها سرم را به قلب مامان جانم نزدیک می کنم و با صدای قلبش آرام میشوم

بگذریم  اما دیشب هر دو بی خواب شدیم و خودمان را با حرف زدن درباره مراسمهای یادبودت سرگرم کردیم

امروز صبح با چشمهای خیس  و قلبی سنگین به یک دوست عزیز تولدش را تبریک گفتم و برای شادی اش آرزو کردم

راستی بابا با اجازه شما ، می خواهم برایش کیک تولد بگیرم و دوستی که در غمم شریک بود را در شادیش  جبران کنم

میدانم که قلبت شاد میشود مهربان من

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها